سرویس سیاست مشرق - روزنامهها و جراید در بخش سرمقاله و یادداشت روز به بیان دیدگاهها و نظریات اصلی و اساسی خود میپردازند؛ نظراتی که بیشتر با خط خبری و سیاسی این جراید همخوانی دارد و میتوان آن را سخن اول و آخر ارباب جراید عنوان کرد که اهمیت ویژهای نیز دارد. در ادامه یادداشت و سرمقالههای روزنامههای صبح کشور با گرایشهای مختلف سیاسی را میخوانید:
**********
ایران در ارزیابی آمریکا ؛ مهیبتر از چین و روسیه
محمد ایمانی در روزنامه کیهان نوشت:
دولتمردان آمریکایی تظاهر میکنند عجلهای برای بازگشت به برجام ندارند. آنها در حالی که طرف ناقض توافق محسوب میشوند، میگویند «اگر ایران به تعهدات خود برگردد، ما هم به توافق برمیگردیم». این در حالی است که طبق قواعد حقوقی و عقلی، آنها باید پیشاپیش تخلف خود را جبران کنند. محافل آمریکایی حتی درباره بازگشت به توافق هم نمیگویند که قرار است تحریمهای مالی، بانکی و نفتی را بردارند؛ بلکه مرادشان ذیحق شدن دوباره در برجام (جمله دسترسی به مکانیسم ماشه)، در ازای وعدههایی مانند آزادسازی محدود برخی منابع بانکی ایران، امکان خرید واکسن و گرفتن وام از صندوق بینالمللی پول برای مهار کروناست! آن هم مشروط به گشودن باب مذاکره درباره قدرت موشکی و منطقهای ایران! اما حقیقت و عمق ماجرا چیست؟
۱- آمریکا بدترین دوره خود پس از جنگ جهانی دوم را میگذراند. گرفتاری داخلی و خارجی، اقتصادی و سیاسی و امنیتی موجب میشود برجام برای دولت بایدن، حتی اولویت دهم هم نباشد؛ اما از سوی دیگر، به اعتبار نقش منحصر به فردی که ایران در زوال قدرت آمریکا داشته، تبدیل به اولویت میشود. جو بایدن در نطق اخیر خود درباره سیاست خارجی، ترجیح داد نامی از ایران (مگر ضمن اشاره به جنگ یمن) و برجام نیاورد و حال آنکه ایران، یکی از چند چالش، بلکه بزرگترین چالش آمریکاست.
۲- اوج شکوفایی قدرت آمریکا زمانی بود که پس از کودتای ۲۸ مرداد ۳۲، ایران را محور تسلط بر غرب آسیا قرار داد. منابع غنی ایران و منطقه را غارت کرد و درآمدهای نفتی آنها را با صادرات اسلحه و انواع محصولات مصرفی پس گرفت. درست در زمانی که ایران با سی میلیون نفر جمعیت (یکسوم امروز)، شش برابر حالا (شش میلیون بشکه) نفت میفروخت، مردم با فقر و محرومیت شدیدتر دست به گریبان بودند. همزمان، آمریکا بهواسطه صدها میلیارد دلاری که رژیمهای دستنشانده با محوریت ایران پرداخت میکردند، در حال رونق اقتصاد و قدرت خود بود. امروز اما آمریکا، کشوری قطبی شده و بدهکارترین کشور با پنجاه میلیون شهروند محتاج غذای روزانه است. نزدیک به یکچهارم قربانیان کرونا در دنیا، آمریکایی هستند که بنابر اعلام بایدن، بهزودی به ۶۰۰ هزار نفر میرسند. بیدلیل نیست جوزپ بورل مسئول سیاست خارجی اتحادیه اروپا گفت؛ «تحلیلگران از مدتها پیش درباره پایان نظم تحت رهبری آمریکا و ظهور قرن آسیایی سخن گفتهاند. این اتفاق، الان پیش چشم ما در حال وقوع است. شیوع کرونا، نقطه عطفی برای تغییر توازن قدرت از غرب به شرق است».
۳- روزنامه فیگارو اواخر دیماه امسال، درباره شرایط وخیم آمریکا نوشت؛ «ایالات متحده با پنج بحران بزرگ درگیر است و این، هشداری برای کشورهای غربی است. بحران اول، پیشروی افسارگسیخته کروناست که ۲۴ میلیون [بالای ۲۷ میلیون] آمریکایی را مبتلا کرده و ٤٠٠ [۴۷۰] هزار نفر را کشته است. امید به زندگی در آمریکا با ٣٣٢ میلیون نفر جمعیت، اکنون پایینتر از چین با ۱/۴ میلیارد نفر جمعیت است. بحران دوم، اقتصادی است. رکود اقتصاد آمریکا به ۶/۳ درصد رسیده و ۲۲ میلیون نفر بیکارند. موازنه تجاری با چین بیش از گذشته منفی شده، کسری بودجه به ١٥ درصد رسیده و بدهیهای عمومی، ١٢٧ درصد تولید ناخالص ملی است سومین بحران بزرگ، اجتماعی است که در فروپاشی طبقه متوسط و تشدید فقر متبلور شده. بحران چهارم، بحران نظام تصمیمگیری و فروپاشی وحدت ملی است. بحران پنجم، بینالمللی است. شاهد عقبنشینیهای پیوسته آمریکا، فروپاشی رهبری و تصویر جهانی آن هستیم که عملاًً راه توسعۀ نفوذ دیگران را هموار کرده. بایدن، برخلاف دوره اوباما، نه با ازسرگیری رونق اقتصاد، بلکه با مسئله بازسازی روبهرو است. مشکل اما این است که پیامدهای کرونا، رکود اقتصادی و تسریع انقلاب اطلاعاتی، دوقطبی شدن و نابرابری میان ایالتها را تشدید خواهد کرد. نظام آمریکا، دیگر نقش راهنما و سرمشق را ایفا نمیکند و از این پس، هشداری برای کشورهای غربی است که باید در پی ابداع نظام سیاسی و اجتماعی جدیدی باشند».
۴- مهار ایران جوان و انقلابی، عقده ناگشوده آمریکاست. مجله Foreign Policy اواخر خرداد ۹۳، موضوعی گزندهای را یادآور شد؛ «شاید واشنگتن نخواهد اعتراف کند؛ اما ایران، با ثباتترین کشور خاورمیانه است. کارتر سال ۱۹۷۹ با شاه ایران در کاخ سعدآباد دیدار کرد و گفت ایران، جزیره ثبات در یکی از مناطق پرچالش جهان است. مدتی بعد موج انقلاب، ایران را فراگرفت و پادشاهی پهلوی سرنگون شد. کارتر بهخاطر پیشبینی نادرست مورد تمسخر قرار گرفت؛ اما او اشتباه نکرده بود، بلکه تنها چند دهه جلوتر از زمان خود بود(!) ایران، امروز در قلب منطقهای آشوبزده، جزیره ثبات است». دو سال پس از این تحلیل، یعنی ۱۵ دی ۹۵، روزنامه اسرائیلهیوم به نقل از «شاول شای» معاون سابق شورای امنیت ملی اسرائیل خاطرنشان کرد: «سال ۲۰۱۶ یکی از موفقیتآمیزترین سالها در تاریخ حکومت اسلامی بود. متحدان ایران در عراق و سوریه در جهت منافع تهران، موفقیتهای مهمی را بهدست آوردند». و ژانویه ۲۰۱۷، نشریه امریکن اینترست نوشت: «ایران با پیروزیهای مهم در عراق و سوریه، در میان ۷ قدرت بزرگ سال ۲۰۱۷ شامل آمریکا، چین، ژاپن، روسیه، آلمان و هند خواهد بود». این سالها همان دورهای بود که آمریکا خیال میکرد با برجام، ایران را در بند کرده و میتواند خواستههایش را دیکته کند.
۵- برنامه هستهای ایران با همه اهمیتش، مسئله اول آمریکا نیست که با برجام یا حتی تشدید آن برطرف شود. مسئله مهم، توانمندی جمهوری اسلامی در تولید قدرت است. منابع قدرتی که ایران در ابعاد فرهنگی، سیاسی، اقتصادی، نظامی و فنی تولید میکند، از جنس معادن نفت و گاز نیست. بلکه به همت انبوه باورمندانی مثل شهیدان سلیمانی، فخریزاده، طهرانیمقدم و شهریاری آفریده میشود. انقلاب اسلامی توانست ملت تحقیر شده و توسریخور را با مطالبه عزت و کرامت، علیه رژیم ژاندارم آمریکا بسیج کند، ورق جنگ نابرابر در برابر چهل کشور را در دهههای ۶۰ و ۹۰ برگرداند و با وجود همه مزاحمتها (و خیانتها)، الگویی تمدنی را به نمایش بگذارد. برای آمریکا تحقیرآمیز است که مستعمره دیروز، نه تنها استقلال خود را اعاده کند، بلکه طرحی نو را بهعنوان الگوی پسالیبرالیسم و پساکمونیسم ارائه نماید.
۶- جو بایدن در نطق سیاست خارجی خود عمدا نامی از ایران نیاورد، اما گزارش رسمی ۱۳۰ صفحهای «آژانس اطلاعات دفاعی آمریکا» (DIA) وابسته به پنتاگون که نوامبر ۲۰۲۰ (آبان ۹۸) منتشر شد، از حجم هراس آمریکا حکایت میکند. به گزارش تارنمای اینترنشنال پالیسی دایجست: «آژانس اطلاعات دفاعی آمریکا گزارش طبقهبندی نشدهای را منتشر کرد که قدرت اساسی ایران از جمله نیت، قابلیتها، ساختار و تواناییهای نظامی را بررسی کرده است. آژانس، سال ۲۰۱۷ و ۲۰۱۹، گزارشهایی را درباره روسیه و چین منتشر کرد، اما این اولین بار بود که چنین گزارشی درباره ایران منتشر میشد. طبق گزارش آژانس، ایران از آنجا که با دشمنانی مانند آمریکا و اسرائیل مواجه است، دکترین خود را به «بازدارندگی بهتر و مقابله با تهدیدات» تغییر داده و بر استفاده از تاکتیکهای نامتقارن تأکید میکند. ژنرال رابرت اشلی جونیور مدیر DIA میگوید همانگونه که ایران به گسترش قابلیتها و نقش منطقهای خود ادامه میدهد، افزایش درک ما از قدرتش و تهدیداتی را که متوجه ما میکند، بیش از قبل اهمیت مییابد». گزارش DIA میافزاید: «ایرانیها رویکردی هیبریدی در پیش میگیرند و عناصر جنگ متقارن و نامتقارن را در مواجهه با دشمنان و حصول منافع خود ترکیب میکنند. عجیب نیست که ایران از این تاکتیکها برای دستیابی به اهداف استراتژیک در درازمدت استفاده کند و از شرکای منطقه که از دریای سرخ تا مدیترانه هستند، پشتیبانی نماید. تهران با استفاده از نیروهای نامتقارن، منافعش را در منطقه ارتقا میدهد و به عمق استراتژیک دست مییابد. بعید است تا زمانی که رابطه آمریکا با ایران غیردوستانه است، این استراتژی تغییر کند. ایجاد بزرگترین نیروی موشکی بالستیک در منطقه، راهاندازی نیروی دریایی که بتواند خلیج فارس و تنگه هرمز را تحت کنترل بگیرد، و بهرهگیری از نیروهای نیابتی و شرکا، سه توانمندی مهم ایران است. ایران ساخت موشکهای بالستیک بینقارهای را پیگیری میکند».
۷- جمهوری اسلامی ایران توانمندی متمایزی دارد که چین و روسیه بهعنوان دو ابرقدرت، فاقد آن هستند: قدرت بسیجکنندگی منحصربهفرد در منطقه. هدف راهبردی آمریکا، انحلال این قدرت ویژه است. روزنامه لوموند ۱۵ دی ۹۹ در تحلیلی بهقلم «ژان پیر فیلیو» استاد دانشگاه مطالعات سیاسی پاریس نوشت: «سال ۲۰۲۰ نشان داد کاهش حضور آمریکا در خاورمیانه، روندی غیرقابل بازگشت شده. آمریکا نتوانست مانع نفوذ فزاینده ایران شود. تصمیمات بینظم و ترتیب ترامپ نباید ذهن را از پدیده اصلی غافل سازد: حضور آمریکا در منطقه از زمان اوباما تدریجاً رنگ باخته و این روند به شکلی برگشتناپذیر ادامه خواهد یافت... در ماجرای ترور سلیمانی و حمله تلافیجویانه ایران به پایگاه عینالاسد، آمریکا نتوانست مانع نفوذ فزاینده ایران شود... آمریکا قبل از آنکه در پرونده اسرائیل- فلسطین به کلی منفعل شود، در سوریه، یمن و لیبی به حاشیه رانده شد... در این میان، نه روسیه بهرغم حضور در سوریه، و نه چین بهرغم سرمایهگذاری گسترده در منطقه، نتوانستهاند خلأ استراتژیک را پر کنند. مسکو و پکن قادر نیستند سازوکار منسجم اقتدار و نفوذ را پیاده کنند. بقیه در صفحه ۱۱
روسیه فقط به قدرت نظامی تکیه میکند و چین به فعالیت اقتصادی. اما این دو عامل نمیتواند به تنهایی گودال عمیق قدرت را در منطقه بپوشاند. اتحادیه اروپا هم از حضور در صحنه بینالمللی بهعنوان قدرتی بزرگ عاجز است و در خاورمیانه هم قادر به کاری نیست».
۸- رکن مواجهه ترکیبی آمریکا، بیارزشنمایی موفقیتهای ایران و کتمان فشلی فزاینده خویش است. به همین دلیل، دولت بایدن آرزواندیشانه از ایران میخواهد مذاکره درباره اقتدار نظامی و منطقهایاش را به توافق لگدمال شده برجام اضافه کند، تا در مقابل، بتواند از صندوق بینالمللی پول، برای مبارزه با کرونا وام بگیرد و دسترسی محدودی به بخشی از منابع مالی بلوکهشده پیدا کند! هدف چیست؟ همان که توماس فریدمن تحلیلگر دموکرات در نشست «اندیشکده شورای روابط اعراب و آمریکا» گفت: «اگر ترامپ و پمپئو همراه شرکای اروپایی، سراغ ایرانیها میرفتند و با وعده برداشتن تحریم میگفتند ما فقط میخواهیم ۱۵ -۱۰ سال دیگر به مدت توافق بیفزاییم و آزمایشهای موشکی شما محدود شود، ایرانیها در بالاترین سطوح حکومت با هم درگیر میشدند. نیمی میگفتند از پیشنهاد استفاده کنیم، نیمی دیگر میگفتند نه. باید پیشنهادی روی میز گذاشت که برای بخشی از حاکمیت، وسوسهانگیز باشد»! و به همین دلیل، موضوع نشست روز جمعه شورای امنیت ملی بایدن با محوریت ایران، بررسی این موضوع بود که به سمت بازگشت به توافق پیش از انتخابات ایران حرکت کنند، یا منتظر پس از انتخابات ایران بمانند».
کشاورزان نمونه پیشگامان جهش تولید
کاظم خاوازی در روزنامه ایران نوشت:
تلاش برای تحقق امنیت غذایی، حصول اطمینان از دستیابی و پایـــــدارســـازی آن مهمترین مأموریت وزارت جهاد کشاورزی است. شـواهد موجـود نشـــــان میدهـــد با وجود چالشهـا و موانـع گوناگون طبیعـی و غیرطبیعـی نظیر سـیلابهای مخـرب، دورههای خشـکی ابتدای فصـل زراعـی، تحریمهـای سـنگین و ظالمانـه، شـیوع ویـروس کرونـا در سـال ۱۳۹۸ و ادامـه آن در سـال ۱۳۹۹ که بخـش کشـاورزی و فعالیتهای آن را تحـت الشـعاع قـرار داد؛ ایـن بخـش مولدتریـن و پویاترین بخـش اقتصادی ایران اسـت. هماننـد سـایر بخشهـای اقتصـادی، سـرمایه انسـانی محـور اصلـی و موتـور محرکـه بخش کشـاورزی بـرای اجـرای مأموریتهـا و دسـتیابی به اهـداف تدویـن شـده اسـت.
عوامل انسـانی فعـال در بخش کشـاورزی ایران متشـکل از مدیران، محققـان، مروجان، کارشناسـان و کارکنـان در بخش دولتـی و کشـاورزان و فعـالان در بخـش غیـردولتـی، سـربازان خـط مقـدم برای دسـتیابی بـه تأمین امنیت غذایی کشـور هسـتند. بهـرهوری کل عوامـل تولیـد یکـی از شـاخصهای مؤثـر سـنجش کارآمدی اقتصادی اسـت که تنها در سـایه بهرهگیـری از منابع انسـانی توانمند افزایـش مییابـد.
برگزیدگان بخش کشـاورزی کسـانی هسـتند که موفق شـدهاند بهـرهوری بیشتری از عوامل تولید داشـته و محصـولات و خدماتی بـا کمیت و کیفیـت بالاتر تولیـد و عرضه نمایند.
اکنـون از همـکاران ارجمنـدم در آسـتانه سـی و پنجمیـن دوره از فرآینـد شناسـایی، انتخـاب و معرفـی برگزیـدگان بخش کشـاورزی در سراسـر کشـور کـه بـا دقـت و ژرفاندیشـی برگزیدگان بخش کشـاورزی را شناسـایی و معرفـی نمودهاند صمیمانه قدردانـی میکنم. به برگزیـدگان این دوره صمیمانـه تبریـک گفتـه و از تمـام کشـاورزان و فعـالان عزیـزی کـه در ایـن رقابت حضور داشـته و با عوامـل اجرایی همـکاری نمودهاند سپاسـگزارم.
توسـعه کشـاورزی دانـش بنیـان یکـی از اهداف اصلی وزارت جهاد کشـاورزی برای رشـد و ارتقای سـریع این بخش اسـت که تحقق آن مسـتلزم وجـود نیروهـای انسـانی ماهـر، خلاق و با انگیزه اسـت کـه برگزیدگان بخش کشـاورزی نمونههـای عینی و بارز آن هسـتند.
از این عزیزان اسـتدعا دارم همپا و همراسـتا با برنامههای وزارت جهاد کشـاورزی و محققان و مروجان آن، دانش و تجارب ارزنده خود را در اختیار سـایر تولیدکنندگان و بهرهبرداران قرار داده و در دستیابی به بخش کشاورزی پویا، بهرهور و پایدار مشارکت نمایند.
تقابل ایدئولوژیک ۲ انقلاب
روحالله اژدری در روزنامه وطن امروز نوشت:
از انقلاب فرانسه در سال ۱۷۹۳ میلادی در غرب تا پیروزی انقلاب اسلامی ایران در شرق در سال ۱۹۷۹، ۱۸۶ سال فاصله است. انقلاب فرانسه که از آن به عنوان انقلاب کبیر یاد میکنند، در تاریخ مدرن نقطه عطف مهمی است، زیرا پایان یک عهد و آغاز عهد تازهای به شمار میرود. انقلاب اسلامی ایران نیز در عصر جدید نقطه عطف دیگری است که پایان یک عهد و عهد تازهای را بشارت داده و میدهد. عموم دشمنیها با انقلاب اسلامی ایران در طول۴۲ سال گذشته از طرف متعهدان به عصر مدرنیته است که زاییده انقلاب فرانسه شمرده میشوند.
انقلاب فرانسه، انقلابی است که توسط سانکلوتها یا مردم پابرهنهای اتفاق میافتد که به دلیل وضعیت فلاکتبار اقتصادی جزو پستترین مردم در جامعه اشرافی اروپا به شمار میرفتند. این مردم به دلیل به تنگ آمدن از ظلم و استبداد نظام پادشاهی در دوره لویی شانزدهم و اشراف فئودال و قدرت کلیسای کاتولیک که دین را دستمایه فرمانروایی دنیوی خود ساخته بودند، صورت پذیرفت. شعار اصلی آنان «آزادی، برابری و برادری» بود، که در آن زمان در جهان طنینافکن میشد. اروپا هنوز دست گروهی از پادشاهان و امپراتورانی بود که شبح خود را بر اروپا میافکندند. انقلاب فرانسه در آن دنیای پادشاهان از اعماق اجتماع مردمی و البته بدون رهبری فردی، کاریزما و مورد اجماع همه مردم، به صورت هولانگیز و عجیب بیرون جست و پادشاهی را از تختش به زیر افکند و پادشاهان دیگر را تهدید کرد. شاید به ظاهر سانکلوتها را بتوان نماینده قشری از جامعه دانست که در انقلاب اسلامی ایران از آنها به عنوان مردم پابرهنه نام برده میشد اما اگر شورش دهقانان یا سانکلوتها یا مردم پابرهنه را فقط مصداق انقلاب بدانیم، به بیراهه رفتهایم، چرا که در طول تاریخ شورشهای دهقانی ناشی از پریشانی و بدبختی فلاکتبار در آسیا و اروپا فراوان صورت پذیرفته و حتی همراه با اقدامات انقلابی هم بوده است اما هیچکدام به نتیجه رضایتبخشی نرسیده است. دلیل اصلی آن را باید در این دانست که هیچکدام افق روشنی درباره اهداف خود نداشتند و به علت همین ابهام فکری و نقصان ایدئولوژی، اغلب تلاشهای آنان به شکست منجر میشد. آنچه را میتوان درباره هر ۲ انقلاب اسلامی ایران و کبیر فرانسه گفت، همین نقطه مشترک داشتن ایدئولوژی است، که آنها را تبدیل به یک انقلاب واقعی و تمدنساز میکند و هر کدام هویتی متفاوت، متقابل و متخاصم دارند. سابقه تجملگرایی، شکوه اشرافیگری، بیلیاقتی و فساد در دستگاههای حاکم پادشاهان فرانسه که منجر به فقر شدید و روزافزون مردم شده بود، از یک طرف و پیدایش افکار تازهای که توسط افرادی چون ولتر، منتسکیو و روسو انتشار مییافت، انقلاب فرانسه را صاحب ایدئولوژی میکرد، لذا در انقلاب فرانسه، حرکت سانکلوتها به عنوان مدافعان و متقاضیان حقوق اقتصادی در کنار حرکت روشنفکرانی که دم از افکار نو میزدند، همزمان و دوشادوش هم پیش میرفت.
اما جالب است بدانیم ایدئولوژی انقلاب فرانسه برخلاف ایدئولوژی انقلاب اسلامی مفاهیم نو و سبک عقیده و زندگی مدنی را فریاد میزد که با سنت مرسوم مردم تفاوت زیادی داشت و نفوذ آن تدریجی و آرام در میان مردم انجام میپذیرفت، چرا که سبک زندگی مردم بهرغم شروع عصر روشنگری و ضدیت با کلیسا و دیانت هنوز متکی بر قواعد سنت بود. اما ایدئولوژی انقلاب اسلامی ایران ریشههای عمیق در ذهنیات و سبک زندگی مردم ایران داشت و افرادی همچون امام خمینی به عنوان رهبر بلامنازع انقلاب اسلامی منادی ایدئولوژیای بودند که از درون هویت ملی و اسلامی و سنتی مرسوم مردم برمیخاست، لذا نفوذ آن در اذهان مردم پابرهنه انقلابی آسانتر از سانکلوتهای فرانسوی بود. با این حال هر ۲ انقلاب، منادی ایدئولوژیای بودند که مرز نمیشناسد و تابع هیچ قاعده فیزیکی نیست که بتوان در مقابل آن از ابزارهای فیزیکی و تکنولوژیک استفاده کرد.
برخلاف انقلاب اسلامی ایران که امام خمینی به عنوان رهبر دینی از سال ۱۳۴۲ تا پیروزی انقلاب اسلامی، کنشگری مردم پابرهنه و مذهبی را برعهده داشتند، در انقلاب فرانسه این سانکلوتها یا همان مردم پابرهنه بودند که سیاستمداران ملاحظهگر و محافظهکار فرانسه را به کنشگری وا میداشتند و سلطنت و فئودالیسم و امتیازات کلیسا را از میان برمیداشتند. شاید بتوان گیوتین را یکی از نمادهای انقلاب فرانسه نامید که سانکلوتها بسیار آن را ستایش میکردند؛ مخالفان، مشکوکان، جاسوسان و حتی انقلابیهای مخالف خود را به گیوتین میسپردند. بر خلاف تصور بسیاری، به خاطر تجلیل، تعریف و تحریف واقعیات انقلاب فرانسه، این انقلاب، انقلاب خونباری است. فقط در سپتامبر ۱۷۹۲ میلادی سر ۱۰۰۰ نفر به گیوتین سپرده میشود. سر لویی شانزدهم آخرین پادشاه فرانسه هم در روز ۲۱ ژانویه سال ۱۷۹۳ با گیوتین قطع میشود. جالب است بدانیم فریاد صدور خشونتبار انقلاب فرانسه را دانتون یکی از خطبای معروف و رهبران انقلاب که سر او نیز بعدها طعمه گیوتین میشود، هنگام اعدام لویی شانزدهم سر میدهد. وی بعد از اعدام لویی شانزدهم از روی همان پلکان گیوتین که هنوز به خون لویی رنگین است، پادشاهان دیگر اروپا را مورد تهدید قرار داده و فریاد میکشد: «پادشاهان اروپا، ما را تهدید میکنند و ما سر یک پادشاه را پیش ایشان میافکنیم».
انقلاب فرانسه در واقع رحمی غیرقدسی است که هر ایدئولوژی ضددینی از آن زایش میشود. به همین خاطر هم در تقابلات سنت و مدرنیته بعد از انقلاب فرانسه، ناپلئون بناپارت ایدئولوگها را ورّاج و «انجمن بیخدایان» مینامد. صرفنظر از مباحث فلسفی درباره ایدئولوژی، چنین میتوان گفت که ایدئولوژیهایی که از نظر هستیشناسی، ماهیتی ماتریالیستی و از نظر معرفتشناسی، پوزیتیویستی اندیشیدهاند، به طور کلی بلافاصله بعد از انقلاب فرانسه پدید آمدهاند.
جالب است عموم آنان نیز فرض را بر این گذاشتهاند که فقط خود درباره جهان، حقیقت را میگویند و سایر ایدئولوژیها بویژه ایدئولوژیهایی که از منظر هستیشناسی و معرفتشناسی از دریچه قدسی به جهان مینگرند، نوعی پندار و توهم پوسیدهاند. عموم این ایدئولوژیها شمایل، بتها و توهمات خاص خود را دارند. لیبرالیسم، سوسیالیسم، آنارشیسم، فاشیسم، ناسیونالیسم، امپریالیسم، سکولاریسم، کاپیتالیسم، دموکراسی، نظامیگری، استثمار و استعمار جدید و در نهایت حقوق بشر به تعبیر غربی، همه ریشه در انقلاب فرانسه دارند. اما از این میان پیچیدهترین و ظریفترین ایدئولوژی، لیبرالیسم است. این ایدئولوژی چنان عمیق در زندگی فرهنگی غرب نفوذ کرده است که جدا کردن تفسیر جانبدارانه از تفسیر عینی آن بهسختی امکانپذیر است. صرفنظر از اینکه اندیشمندان فرانسوی یا آلمانی یا انگلیسی و آمریکایی چه سهمی در بسط مفهوم فرضیات لیبرالی مثل فردگرایی، تسامح و پیشرفت داشتهاند، باید اشاره کرد که ایدئولوژیهای منتج از انقلاب فرانسه تاثیری عمیق بر علوم اجتماعی و سبک زندگی و اندیشه بشر بویژه در غرب نهاده است که انسان مدرن را در نهایت از چاله مدرنیته به چاه پست مدرنیسم انداخته است. مدرنیته دست انسان را از معنویت و امور قدسی بریده و پایش را بر عقلانیت محکم میکرد ولی پست مدرنیسم اکنون علاوه بر حذف خدا و معنویت، زیر پای بشر را با شکاکیت و بیاعتبار کردن عقلانیت خالی میکند. در چنین شرایطی است که انقلاب اسلامی ایران در عصر جدید با عهدی جدید ظهور مییابد. اگر انقلاب فرانسه و ایدئولوژیهای منتج از آن بشر را از رویکردهای فطری دور میکردند که نتیجه آن حیرانی، تنهایی، فساد جنسی، تجاوز، استثمار و استعمار بشر بود، انقلاب اسلامی ایران، انسان را به رویکردهای فطری دعوت میکند که استقلال، آزادی ارزشمدار و کنترل شهوات نفسانی، تقوای فردی و جمعی، عدالت بینالمللی و حاکمیت دینی از اصول مسلم و مستحکم آن است. برخلاف اصول فلسفه مدرنیته غربی، انقلاب اسلامی بشر را به هستیشناسی و معرفتشناسی قدسی و رویکرد فطری دعوت میکند. اگر انقلاب فرانسه پایهگذار یا تسهیلکننده تمدن ماتریالیستی و مدرنیته غرب بود، انقلاب اسلامی در مقابل رویکرد تمدنسازی با محوریت امور قدسی در جهان را احیا کرده است. از همینجاست که تقابل و دشمنی بین ۲ رویکرد شروع میشود. مشکل و مساله اساسی ما با دنیای غرب تقابل ایدئولوژیک است. ریچارد نیکسون، رئیسجمهور اسبق آمریکا در کتاب «پیروزی بدون جنگ» مینویسد: «اسلام خمینی و بنیادگرایی اسلامی برای ما خطرناکتر از تهدید کمونیسم و شوروی است» [استعمار فرا نو، جهانیسازی و انقلاب اسلامی/ حسین واعظی/ ص ۳۴۸]
در واقع ۲ نوع جهانبینی و ۲ نوع ایدئولوژی در مقابل هم صفآرایی کردهاند. نوع نگاه انقلاب اسلامی به جهان، انسان، سیاست، امنیت، معنویت، سعادت، اخلاق، اقتصاد، رفاه، عدالت و دیگر مقولههای مهم انسانی با نوع نگاه غربیان به این مقولهها متفاوت است. اصولا این ۲ نگاه از نظر علمی و منطقی نمیتوانند با هم سازگاری داشته باشند. نباید سادهاندیشی کنیم و بپنداریم با گفتوگو اختلافات از میان خواهد رفت و هیچ تقابلی میان این ۲ نظام وجود نخواهد داشت. این تقابل ایدئولوژی را بعضی از متفکران غربی سالها پیش فهمیدهاند. هانتینگتون نظریهپرداز آمریکایی درباره این تقابل مینویسد: «دلایل درگیری تازه بین اسلام و غرب، در پرسشهای بنیادینی نهفته است که به قدرت و فرهنگ مربوط میشود. چه کسی باید اعمال سلطه کند؟ و چه کسی باید تحت سلطه باشد؟... اما برخورد دیگری هم وجود دارد.
تفاوت ۲ برداشت از اینکه چه چیزی درست است و چه چیزی غلط؟ و در نتیجه حق با کیست؟ و باطل کدام است؟ تا زمانی که اسلام، اسلام باشد و تا زمانی که غرب، غرب بماند، این درگیری بنیادین میان ۲ تمدن بزرگ و شیوههای زندگی تعیینکننده رابطه آنها در آینده هست و این همان چیزی است که در ۱۴ قرن گذشته جریان داشته است». [برخورد تمدنها و بازسازی نظام جهانی/ ساموئل هانتینگتون / ترجمه محمد علی حمید رفیعی/ ص ۳۳۸ ]
تمام ارزشهای دینی که اسلام برای سعادت بشر ارائه میدهد و بر ترویج آنها تاکید دارد، قابلیت جهانی شدن دارند و در واقع فلسفه وجودی همه آنها نیز قابلیت جهانشمولی آنهاست، چرا که اساسا با فطرت انسانی هماهنگ و با معیارهای عقلانی قابل پذیرش هستند. در مقابل غرب نیز در تلاش است ارزشهای خود را جهانی کند و در این راه از تمام امکانات نرمافزاری و سختافزاری همچون ماهواره، تلویزیون، کتاب، روزنامه و اینترنت و استخدام مزدور فرهنگی و سیاسی و در نهایت جنگ استفاده میکند، لذا هانتینگتون با فهم همین تقابل برای جهانی کردن ارزشهاست که نظریه برخورد تمدنها را ارائه میدهد. فهم تعارض بنیادین بین اسلام و غرب جایی برای گفتوگوی تمدنها و مذاکره ـ که مطرح میشود ـ نمیگذارد. متاسفانه در پرتو این نظریه کسانی در هنگام تعارض دیدگاههای نظام اسلامی و غرب، حقیرانه نظر انقلاب اسلامی را تعدیل یا حذف کرده و نظر غرب را میپذیرند و امتیازاتی به غرب میدهند که غرب آن را در خواب هم نمیدیده است، به همین خاطر است که در مساله برجام، بایدن طمعورزانه راه ترامپ را ادامه خواهد داد. در شرایط فعلی با توجه به انتشار آسان اندیشهها و ارزشهای اسلامی به وسیله ابزارهای فناوری اطلاعات و همچنین نفوذ ژئوپلیتیک ایران در غرب آسیا و بویژه نفوذ معنوی در قلوب مردم منطقه و جهان ـ حتی در خود غرب ـ ایدئولوژی انقلاب اسلامی یک چالش در سطح فراملی برای غرب به شمار میرود. شکست ایدئولوژی و ارزشها و هنجارهای غرب مستلزم راهبردی منسجم است که از تمام ابزارهای قدرت نرم و سخت در محیط راهبردی استفاده شود. سردار شهید ما حاجقاسم سلیمانی به عنوان یک جهانمرد انقلابی ثابت کردند ایدئولوژی مقاومت نرم و سخت آنتی تز جهانیسازی ایدئولوژی لیبرالیسم، میراث فکری انقلاب فرانسه است.
سرچشمه خراب است
امیر حاجرضایی در روزنامه آرمان ملی نوشت:
میخواهم بگویم مشکل از سرچشمه است؛ جامعه فوتبال ما به رهبرانی نیاز دارند که اندیشمند، باسواد و پاکدست باشند و بتوانند در حوزه کاری خود، در مسائل فرهنگی به خوبی عمل کنند. اکنون بیش از یک دهه است که فوتبال ما از این مسائل دور بوده و بسیاری از بازیکنان شرایط مالی بدی دارند. هنوز فراموش نکردهایم آقای حسین کازرانی در تلویزیون گفت، هرگز دیگر بازیهای تیم ملی را نگاه نمیکند، چون در ورزشگاه به ایشان توهین کرده بودند.
او بازیکنی بود که در جام جهانی بازی کرده و افتخارات زیادی با پیراهن تیم ملی و باشگاهش به دست آورده؛ این را گفتم تا به شما بگویم این یک برهوت است! یک برهوت از بیتوجهی، یک برهوت از کم دانستن یا نا دانستن؛ اینها همه به یکدیگر وصل است.
جزوهای به من داده بودند به نام سند چشمانداز صدساله فوتبال ژاپن؛ بخشی از آن این بود که همه بازیکنان، مربیان و دستاندرکارانی که از فوتبال درآمد دارند نیم درصد از درآمدشان را باید بریزند به یک حساب که آن پول هزینه فوتبالیستهایی شود که در دهههای گذشته بازی کردهاند و پول آنچنانی نبوده و حالا بیمارند؛ خانه ندارند؛ مستاجرند و پول اجاره را ندارند بپردازند.
بهجز کمکهای دولتی فدراسیون فوتبال ژاپن، برای آنها چنین ایدهای را در نظر گرفته که نیم درصد باید به این حساب ریخته شود! برای من چه کسی این کار را میکند؟ درد ما یکی و دو تا که نیست؛ یک چیزی خوشحالم میکند و آن اینکه در این شرایط کرونا، تنگدستی و گرفتاریهای مردم، فوتبال باعث شادی یک عدهای میشود.
حداقل یک چیزی دارند که کمی دلگرمشان کند. ای کاش و ای کاش کسانی که این فوتبال را میگردانند کمک میکردند مردم بیشتر شاد شوند.
پاستور منتظر چیست؟
مهدی حسن زاده در روزنامه ایران نوشت:
روز گذشته وزیر اقتصاد اعلام کرد: لایحه اصلاح قانون مالیات ها به دلیل همزمانی با لایحه بودجه ۱۴۰۰ از دستور کار دولت خارج شده است. لایحه ای که بسیاری از کارشناسان، سال هاست منتظر نهایی شدن آن هستند.
آن هم در شرایطی که وزیر اقتصاد،۵ بهمن سال گذشته در رابطه با اصلاح قانون مالیات های مستقیم اعلام کرده بود: پیشنویس لایحه اول بهمن به دولت ارسال شد، خواهش کردیم که بررسی آن سریع تر انجام شود.
با این حال از موعد درخواست سریع تر بررسی لایحه در دولت، تاکنون بیش از یک سال گذشته است و لایحه اصلاح قانون مالیات ها هنوز در دولت نهایی نشده است.
اصلاح قانون مالیات ها که بخش عمده آن معطوف به اخذ مالیات از سوداگران ،دلالان و ثروتمندان است را از ۲ منظر می توان یکی از مهم ترین اولویت های اقتصاد ایران دانست.
آمارها نشان می دهد که نسبت مالیات به تولید ناخالص داخلی در اقتصاد ایران به ۵ درصد رسیده است، در حالی که در بسیاری اقتصادهای معمولی، این نسبت حدود ۲۰ درصد و در اقتصادهای پیشرفته ۲۵ و حتی ۳۰ درصد است. در این فاصله، انواع فرارهای مالیاتی و معافیت های مالیاتی قرار گرفته است. این مسئله ۲ جنبه مهم دارد.
نخست، این که نشان می دهد بخش قابل توجهی از اقتصاد کشور خارج از رصد مالیات است. به عبارت دیگر می توان گفت، این بخش ها خارج از رصد حاکمیت است و امکان پول شویی و سوداگری و ایجاد ارزش افزوده بدون فعالیت مولد را فراهم می کند.
دوم، نقش مهم درآمدهای مالیاتی در جبران کسری بودجه است. سهم پایین مالیات ها در اقتصاد ایران، ناشی از دهه ها وابستگی اقتصاد کشور به نفت است. واقعیت های سیاسی و اقتصادی دهه ۹۰ از تحریم ها تا وداع با نفت گران قیمت، نشان داد که باید به دنبال جایگزینی برای درآمدهای نفتی باشیم، اما گره خوردن اقتصاد کشور با توافقی که یک روز منتظر امضای اوباما بود، روز دیگر منتظر پشیمانی ترامپ نسبت به خروج از برجام و جبران آن از سوی اروپا و امروز نیز منتظر تصمیم بایدن است، نشان داد که اتکای بیشتر به درآمدهای مالیاتی ضرورتی انکار ناپذیر است و بودجه ای که در سال های اخیر کسری بیش از ۱۰۰ هزار میلیاردی را تحمل کرده است، می تواند طی فقط یک سال، با اصلاح قانون مالیات های مستقیم حدود ۴۰ هزار میلیارد تومان از آن کسری را جبران کند و به تدریج طی سال های بعد با تغییر در رویه ها و به ویژه تکمیل پایگاه داده ها، می تواند بخش عمده کسری بودجه فعلی را جبران کند. کسری بودجه ای که با فشار به استقراض از بانک مرکزی موجب افزایش نقدینگی و تورم در سال های اخیر شده است.
واقعیت این است که فراتر از دعواهای سیاسی و حاشیه ای بودجه ۱۴۰۰ بین دولت و مجلس، مهم ترین اصلاح ساختاری بودجه مربوط به اصلاح در قوانین و رویه های مالیاتی است.
این که طی ۳ سال درگیری سخت با تحریم ها، اصلاح قوانین مالیاتی چنین به تاخیر افتاد، نشان می دهد که دستگاه اجرایی کشور، اولویت بندی صحیحی از ضرورت های مواجهه با تحریم ها ندارد و شاید منتظر تصمیماتی در آن سوی دنیاست که با افزایش فروش نفت، بار دیگر روند سال های گذشته را ادامه دهد. امید این که تصمیمات پاستور درباره مالیات ها معطل چنین تصمیماتی نماند.
سیاستورزی در مسیر «توهم»!
علیرضا صدقی در روزنامه ابتکار نوشت:
شاید ریشه و بن بسیاری از مشکلات، معضلات و کجفهمیها نسبت به موضوعات را بتوان در مواجهه تکساحتی با پدیدههای گوناگون اجتماعی جستوجو کرد. برخوردی که تاثیر شگرفی در پیچیدهسازی، لاینحل کردن و دور ساختن اذهان از حلوفصل دقیق، جامع، کارآمد و کارکردی مسائل دارد.
گزافه است اگر بار دیگر تکرار شود که تمام یا بخش قابل توجهی از مسائل اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی، هنری و حتی ورزشی در ایران از منظر سیاست مورد توجه قرار میگیرد. اما همین جمله را میتوان ترجمهای دقیق از مفهوم «سیاستزدگی» در جامعه دانست.
موضوع این نوشتار اما بررسی کلیت این ماجرا یا چرایی دلایل بروز این وضعیت نیست بلکه سعی میشود یکی از اصلیترین عارضهها و پیامدهای نامیمون و ناگوار این مسئله و بخش کوچکی از تاثیرات مخرب آن مورد بررسی و ارزیابی قرار گیرد.
تحلیل یکسویه سیاسی نسبت به تمامی پدیدهها و رخدادها در حوزههای متفاوت، سندروم «توهم فهم حقیقت» نزد سیاستورزان را موجب میشود. سندرومی که میتواند هم برای آنها و هم برای جامعه بسیار خطرخیز و نگرانکننده باشد. نخست آنکه در این وضعیت، اصل منطقی و غیرقابل تغییر «همه چیز را همهکس دانند» به کلی از میان رفته و گروهی از نخبگان سیاسی تصور میکنند با عینک سیاست میتوانند تمامی موضوعات عالم را به تحلیل بنشینند. این در صورتی است که یک سیاستمدار، تنها کارشناس و متخصص مسائل سیاسی است و نمیتوان و نباید در حوزههای غیرتخصصی به اظهارنظر پرداخته و نظریه ارائه کند.
یک سیاستمدار نه استاد اخلاق است، نه فقیه؛ نه کارشناس علوم اجتماعی و نه کارشناس هنری یا ورزشی؛ یک سیاستمدار تنها یک سیاستمدار است که باید برای حلوفصل مسائل و موضوعات جامعه تدبیر کند. او باید بتوانند مشکلات را به حداقل رسانده و زمینه را برای بهبود شرایط و تغییر وضعیت آحاد جامعه مهیا کند.
حال آنکه در یک جامعه «سیاستزده» مانند ایران، سیاستمداران تصور میکنند کارشناس همه مسائلاند و اجازه دارند که نسبت به همه چیز اظهارنظرهای کارشناسی داشته باشند. نخستین پیامد این وضعیت بروز پدیده «نخبهکشی» در جامعه خواهد بود. نخبگان حوزههای غیرسیاسی که میتوانند با ایجاد روندهای کارشناسی بسیاری از مسائل و معضلات موجود را مرتفع کنند، کارکرد خود را از دست داده و تمایلی به تغییر وضعیت از خود نشان نمیدهند، چرا که صاحبان قدرت ـ سیاستمداران ـ هیچ نقشی برای آنها قائل نیستند.
از دیگر آسیبهای وارده ناشی از این وضعیت، میتوان به شکلگیری پدیده «دردهای مزمن» در جامعه اشاره کرد. به دلایل پیشگفته و از آنجا که موضوعات به صورت تخصصی مورد مطالعه و ارزیابی قرار نمیگیرند، هیچ مسئله و معضلی به مفهوم دقیق کلمه و از بن و ریشه حل نمیشود. بلکه با اتخاذ و اعمال برخی مسکنهای کماثر و زودگذر از سوی سیاستمداران سعی میشود، بر تمام آنها سرپوشی گذاشته شود.
نکته نگرانکننده آنجا است که این «کهنهزخم»ها زمانی سر باز میکنند و ممکن است با شیوه و روشی ناآرام واکنش نشان دهند. در صورت تجمیع این واکنشها نگرانیهایی جدی و اساسی به وجود خواهد آمد. به نظر میرسد متصدیان امور و اصحاب قدرت و سیاست باید اجازه دهند تا موضوعات تخصصی با استفاده از رویکردهای علمی و کارشناسی حل شوند. چه اینکه البته به نظر نمیرسد ارادهای برای این تغییر رویکرد وجود داشته باشد. ارباب و اصحاب سیاست تلاش میکنند تا در مسیری که تا به امروز آمدهاند پیشروی کرده و مسیر را بر دیگر نخبگان اجتماعی ببندند.
راز دستاوردهای شگرف انقلاب
محمدجواد اخوان در روزنامه جوان نوشت:
دهه فجر را میتوان عید انقلاب اسلامی دانست و هر سال که بر سن این انقلاب افزوده میشود از رهاوردها و دستاوردهای آن سخن به میآید. در این میان رسانههای انقلابی و ملی میکوشند به عموم مردم و به ویژه نسل جوان وضعیت پیش از انقلاب را یادآوری کنند و با مقایسه میان وضعیت کنونی کشور و دوره پیش از انقلاب اسلامی به این پرسش مهم پاسخ دهند که «انقلاب اسلامی چه آورده است؟» در مقابل مغرضان و دشمنان انقلاب تلاش میکنند، دستاوردها را ضعیف و ناچیز معرفی کنند و آنگاه که در مقابل بزرگی این دستاوردها ناتوان قرار میگیرند، آنها را نتیجه گذر زمان و طبیعی معرفی و ادعا میکنند اگر انقلاب اسلامی رخ نمیداد نیز این پیشرفتها حاصل میشد و در همه جای دنیا اتفاق میافتاد. ایا این ادعا صحیح است؟ برای پاسخ باید چند نکته را مد نظر داشت:
۱. بخشی از دستاوردهای انقلاب اسلامی، ناشی از ذات آن و در مسیر آرمانهایی بوده که به خاطر تحقق آنها انقلاب به وقوع پیوسته است. مهمترین نمونه اینگونه از دستاوردها در «استقلال همهجانبه» خصوصاً در حوزه استقلال سیاسی و نیز «مردمسالاری دینی» است که سبب شده نه اراده بیگانگان که اراده ملت ایران بر این مرزوبوم حاکم باشد. بیتردید در صورت تداوم حکومت پهلوی، نمیتوانستیم انتظار تحقق استقلال و مردمسالاری را از حکومت مستبد وابسته وقت داشته باشیم.
۲. پیشرفت زمانی در خور بالندگی است که «همهجانبه» و «چندبعدی» باشد. بدون شک ترقی تکبعدی و کاریکاتوری و یا قربانی کردن بخشی از عرصههای هویت و عزت ملی بهپای ترقی و توسعه جای تحسین ندارد. هنر انقلاب اسلامی این بوده است که در عین استقامت و پیشرفت در عرصه استقلال سیاسی به دستاوردهای اقتصادی و علمی بزرگی نائلآمده و مشابه برخی کشورها، استقلال، عزت ملی و ارزشهای فرهنگی خود را قربانی توسعه اقتصادی نکرده است.
۳. بخشی از دستاوردهای انقلاب اسلامی ناظر به بهبود جایگاههای ایران در عرصه بینالمللی و در مقایسه با دیگر کشورها است. نمونه بارز آن را میتوان در بهبود چشمگیر «شاخص توسعه انسانی» و نیز «رشد شتابناک علمی» مشاهده کرد. بیشک اگر روند پیشرفت ایران طبیعی و بر اثر گذر زمان بود، پشت سر گذاردن کشورهای مشابه و منطقه و دست یافتن به رتبههای برجسته در عرصههای راهبردی محقق نمیشد.
۴. مطالعه دقیق تحولات سیاسی، اجتماعی و اقتصادی ایران، خصوصاً در دهه ۵۰ شمسی نشان میدهد روندی که در سالهای حکومت پهلوی دنبال میشد، دقیقاً در خلاف مسیری بود که در این سالها پیمودیم و پیروزی انقلاب رویدادی بود که این روند را متوقف و روند جدیدی مبتنیبر اهداف و آرمانهای انقلاب ترسیم کرد. برای نمونه در مدل توسعه پهلوی، با الگوی تمدننمایی ویترینی تلاش میشد در مرکز کشور و بهویژه شمال تهران نمادهایی از توسعه از قبیل ساختمانها و بزرگراهها ساخته شود و این در حالی بود که بیشتر کشور در محرومیت مطلق قرار داشتند. هنگامیکه در سال ۱۳۵۷ شاه ایران را ترک کرد، نیمی از جمعیت کشور از بیسوادی و فقدان برخورداری از اولین تسهیلات زندگی مانند آب و برق رنج میبردند. وقوع انقلاب اسلامی، این رویکرد توسعه را متوقف و توجه ویژهای را به مناطق محروم کشور کرد و عدالت در توسعه را حاکم ساخت.
از سویی در سالهای پایانی دوره شاه روند متکی ساختن کشور به صادرات نفت خام تا حدی پیش رفت که ایران به مسابقه صادرات نفت خام با عربستان سعودی روی آورد و بیشک اگر این روند منفی ادامه مییافت علاوه بر آلودگی هرچه بیشتر اقتصاد ایرانی به خامفروشی نفت، ثروتی که برای چندین نسل باید به مصرف برسد، در اثر جاهطلبی پهلویها به باد میرفت.
همچنین هر چند رژیم پهلوی از ابتدا در راستای مأموریت وابستهسازی فرهنگی، کمر همت به نابودی مظاهر دینی و ایمانی جامعه بسته بود، اما در دهه ۴۰ و ۵۰ سرعت و وسعت تلاش پهلویها برای دینزدایی از جامعه ایران، شدت بیشتری گرفت و با کمک درآمد نفتی، تقلای شدیدی را برای بیدین و فاسد کردن نسل جوان در پیش گرفتند. بیشک اگر دم مسیحایی روح خدا موجب بیداری جامعه و خیزش علیه دشمنان دین و خدا نمیشد، اکنون شاهد بروز ناهنجاریهای بهمراتب تلختری در حوزه فرهنگی و سبک زندگی از وضع کنونی بودیم. چراکه اگر اکنون نیز ضعفهایی در حوزه فرهنگی به چشم میخورد، اما کلیات حکومت برخلاف رژیم گذشته در مسیر فاسدسازی و بیدین سازی جوانان حرکت نمیکند و بر عکس حمایتهایی هرچند ناکافی از تبلیغ دین و ارزشهای اسلامی میکند.
۵. علاوه بر موارد فوق بخشی از رهاوردهای انقلاب کبیر اسلامی ناشی از بعد پیش برندگی و تأثیر شگرفی است که این انقلاب بر اندیشه و روحیه انسانی گذارده است. باور به «میتوانیم» و «امکان حیات بدون وابستگی به ابرقدرتها» در تقویت روحیه «اعتمادبهنفس ملی» خصوصاً در جوانان، ایران را از کشوری تحت سلطه بیگانه و مدیریت مستشاران خارجی به کشوری در حال پیشرفت با اراده و اندیشه جوانان و نخبگان خود تبدیل کرد.
۶. اگر در دوره پیش از انقلاب اسلامی، در برخی از حوزهها و مناطق محدود پیشرفتهایی رخ داده، عمدتاً با حضور و نظارت کارشناسان و مستشاران خارجی بوده و در بسیاری از کشورهای دیگری که هنوز هم جزو اقمار قدرتهای بینالمللی هستند، این روند ادامه دارد. اما آنچه پس از انقلاب اسلامی و در طول بیش از چهار دهه گذشته رخ داد، جهشهای بزرگی بود که عمدتاً بدون کمک خارجی و با ظرفیتهای درونی ملت ایران رخ داده است.
هزار نکته باریکترازمو همینجاست که اتفاقاً قدرتهای غربی در طول بیش از ۴ دهه گذشته نهتنها هیچ کمکی به پیشرفت ایران نکردند، بلکه از هیچ تلاشی برای توقف، مانعتراشی و انحراف مسیر پیشرفت ملت ایران فروگذار نکردند. تمام پیشرفتهایی که در چهلمین بهار انقلاب از آنها یاد میشود، در حالی رخداده است که هشت سال جنگ تحمیلی و ۴۲ سال تحریمهای متعدد و روزافزون اقتصادی بر کشور ما تحمیل شد و اگر الطاف آشکار و پنهان الهی و ایمان و اراده ملت ایران نبود، این پیشرفتها محقق نمیشد. از این منظر باید گفت: مسیر ما در پیشرفت طی این مسیر بسیار متفاوت و دشوارتر از بسیاری از کشورهای مشابه بوده، در نتیجه پیشرفت ایران در ۴۲ سال اخیر از عیار بالاتری برخوردار است. در مجموع باید گفت: هرچند هنوز راه درازی را تا رسیدن ایران به قلل متعدد پیشرفت داریم، اما طی بیش از چهار دهه گذشته بهرغم فراز و نشیبها، دامنههای این قلل را پیمودهایم و در جهت مسیر همهجانبه رهاوردهای بسیاری داشتهایم.